با سلام به وبلاگ معلم كلاس ششم خوش آمديد؛ لطفاً با نظرات خود ما را ياري نمائيد؛ اميدوارم لذت ببريد و براي بهتر شدن وبلاگ نظر بدهيد؛ صیاد با هوش
زیارت عاشورا

این رسم در هر دوره و زمانی بوده است: طبقات مختلف مردم، هدایای نفیس تقدیم بزرگ قبیله خود می نمودند و به این وسیله تقرب و محبوبیتی نزد او به دست می آوردند. 
و گاهی از این هدیه، سوء استفاده می كردند و برای اینكه به هدف مادی خویش برسند گرچه ظلم به دیگران شود دل رییس مربوطه را به دست می آوردند و از نفوذ و قدرت او به نفع خود استفاده می كردند. 
ما كار نداریم كه چقدر از جنایتهای نابخشودنی به خاطر رشوه كه به صورتهای هدیه و به ظاهر فریبنده در می آورند و به آن چهره حق می دهند، رخ می دهد از این رو مردان خدا هرگونه هدیه را نمی پذیرند. 
وه! چه ماهی بزرگی امروز به تور ما خورده! ما كه در عمر خود با اینكه همیشه صیاد بودیم چنین ماهی بزرگی را صید نكرده بودیم خوب است این ماهی را به عنوان هدیه پیش سرور و پادشاه خود اسكندر برده بلكه به این وسیله ثروت كلانی نصیب ما شد. 
نه، حتما باید این كار را بكنم! ساعت مقرر كه اسكندر و همسرش پیش ‍ هم نشستند، و ملاقات عمومی دارند، نزدیك است این ماهی هم بسیار سنگین است، چاره ای نیست، هر چند زحمت دارد باید ببرم! 
به این ترتیب، صیاد، ماهی را پیش اسكندر آورد و به عنوان بهترین هدیه با تقدیم احترام اهدأ نمود. 
اسكندر، صیاد را فوق العاده تحسین كرد و بسیار از صیاد تشكر نمود، سپس دستور داد پول هنگفتی در حدود چهار هزار سكه طلا به او بخشیدند. 
صیاد، خیلی خوشحال شد و كمال تشكر را از پادشاه نموده و از نزد او دور شد. 
گفتار همسر اسكندر! 
ای پادشاه مردم! ای همسر گرامی ام بذل و بخشش چهار هزار سكه طلا، به خاطر هدیه یك ماهی كار شایسته ای نبود، به علت اینكه از این به بعد اگر این اندازه پول را به یكی از دهقانان خویش بدهی آن را اندك می شمارد و می گوید بین من و صیاد فرقی نگذاشت به من نیز به انداره صیاد بذل كرد، از این رو خوب است این پول گزاف را از صیاد پس ‍ بگیری! 
شاه: سخن تو را تصدیق می كنم، حرف بجایی می زنی اما شایسته نیست كه اگر پادشاهی چیزی را به كسی بخشید، از او پس بگیرد. 
زن: من با تدبیر و سیاست راهی به تو نشان می دهم كه با به كار انداختن آن، پس گرفتن پول، نامناسب نبوده و بر خلاف شأن پادشاه نباشد. 
- آن راه و تدبیر چیست؟ 
- صیاد را به حضور می طلبیم و به او می گوییم: این ماهی نر است یا ماده؟ اگر گفت نر است می گوییم ما ماهی ماده می خواستیم و اگر گفت ماده است می گوییم ما ماهی نر می خواستیم. با این ترتیب، بهانه ای به دست ما آمده و پولها را از او می گیریم. 
شاه: خوب راهی نشان دادی، بسیار خوب، همین كار را می كنیم. اسكندر دستور داد، صیاد را به حضور آوردند، به او گفت: این ماهی نر است یا ماده؟! 
صیاد كه مردی زیرك و اندیشمند و هوشیار بود، بی آنكه در جواب فرو ماند، گفت: قربان نه نر است نه ماده بلكه خنثی است. اسكندر از جواب صیاد بسیار شاد شد و قاه قاه خندید دستور داد چهار هزار سكه طلا نیز به او بخشیدند. 
صیاد با سرور و شادی از نزد اسكندر رفت و تمام قطعات طلاها را در میان كیسه بزرگی ریخت، آن را به پشت گرفت تا به سوی خانه اش ‍ رهسپار گردد، در این هنگام یك سكه از آن طلاها به زمین افتاد، خم شده، آن را از زمین برداشت و سپس عازم خانه شد. 
زن: ای همسر گرامیم ای شوهر ارجمندم آیا فهمیدی كه این صیاد چقدر طمعكار و بخیل است؟ با اینكه دارای آن همه پول شد، از یك قطعه طلا كه به زمین افتاد، گذشت نكرد تا مبادا بعضی از خدمتكاران شما (!) آن را بردارد. 
این گفتار اسكندر را به خشم آورد، صیاد را به حضور طلبید و به او گفت: ای بی فضیلت تو آن قدر شخصیت نداشتی كه چشم طمع از یك طلا بپوشی، این همه بخل، این همه طمعكاری! 
صیاد: خدا سلطنت شاهنشاه را پایدار گرداند. طمعكاری و حرص مرا به برداشتن سكه و طلا وادار نكرد بلكه این پول نزد من محترم است به خاطر آنكه در یك طرف پول اسم پادشاه و در طرف دیگرش عكس آن سرور، رسم شده است، با خود گفتم ممكن است رهگذری بی آنكه توجهی داشته باشد از اینجا گذر كند و آن سكه طلا را زیر پا بگذارد آنگاه به اسكندر بزرگ ما توهین و بی احترامی شود. 
اسكندر از این پاسخ متین و مستدل نیز خوشحال شد، دستور داد چهار هزار طلا نیز به او بخشیدند این داستان را به عنوان نكوهش پذیرش ‍ مشورت با بعضی از زنان آورده اند.


با سلام جهت استفاده از مطالب صلوات بر محمد و آل محمد بفرستيد و لطفاً لينك ما را در وبلاگ يا وبسايت خود قرار دهيد و به دوستان خود معرفي نماييد باتشكر - مديريت وبلاگ

معلم كلاس ششم

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : جمعه 4 ارديبهشت 1394برچسب:, | 10:45 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |